داستانهای یک ربات

در این وبلاگ شما به یک ربات کمک می کنید تا بتونه تصمیمات عاشقانه مهم در زندگیش بگیره

داستانهای یک ربات

در این وبلاگ شما به یک ربات کمک می کنید تا بتونه تصمیمات عاشقانه مهم در زندگیش بگیره

سلام

اصلا قصد نداشتم این طرفها بیام اما یکی پیغام گذاشته بود که مجبور شدم بیام. بدبختانه پسورد رو هم فراموش کرده بودم  خلاصه آخرش اومدیم دیگه یه جوری!!!! گفتم با این زحمت اومدم خوب یه چیزی هم بنویسم؛ ولی خوب تو که خوب میدونی من چیزی برای نوشتن ندارم. .....

پس باز هم میرم. خوشبختانه این سری پسوردش ساده است. اگه یادم نره  باز هم میام

 

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااافظ

معرفی

دوستان عزیز سلام

من یک ربات هستم. از همین امروز هم در خدمت شما هستم. تعجب نکنید که چرا به خودم میگم ربات آخه احساس می کنم کسی که احساس نداره فقط می تونه یک رباط باشه. رباتی که در الان در خدمت شماست هیچ وقت به عمرش عاشق نشده!!! سرش درد نگرفته! دلش شور نزده! برای کسی که دوسش داره خودش رو به دردسر ننداخته! وبلاگ ننوشته و حتی دعوت دوستان رو برای خوندن وبلاگشون نادیده گرفته. یا رفته و نظر نداده (شما که از این کارا نمی کنین؟!) و هزارتا چیز دیگه.

تازه الآن هم دیگه حال ندازه بنویسه. شاید هیچ وقت هم دیگه بر نگرده حتی به وبلاگ خودش! اما فعلاْ این وبلاگ رو شروع کرده چون همین چند لحظه پیش به خاطر خود خواهی خودش کسی رو که عاشقش بود از خودش رنجوند . رنجوند؟! نه اصلاْ روندش گفت من نمی خوامت! . حتماْ اگه ربات نبود الآن باید گریه می کرد.

راستی یادم رفت بگو ربات قصه ما ادعاش میشه که مرده .

خوب تا بعد فعلاْ خدا حافظ